مسئله صدور انقلاب برای اکثریت نسل اول انقلاب معنایی روشن و حتی بدیهی داشت اما رفته رفته با گذشت زمان و با اتخاذ برخی رویکردهای متفاوت در برخی مسئولان این مسئله به یکی از موضوعات محل مناقشه تبدیل شد. تا جایی که برخی حتی اصل آن را انکار میکنند و برخی دیگر، از آن دوگانه «منافع ملی و سیاست خارجه» میسازند. به نظر لازم است بار دیگر بازتعریفی از مبنای صدور انقلاب ارائه و برخی کلیدواژههای آن را تببین کنیم. بر همین اساس با آیتالله محسن اراکی گفتوگو کردهایم که حاصل آن را در ادامه میخوانیم.
آیتالله اراکی؛ مجتهد علوم اسلامی، مدرس خارج فقه و اصول حوزه علمیه قم و دبیرکل سابق مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی است. وی همچنین مؤسس مرکز اسلامی انگلیس است و سالها در سمت نماینده رهبری در مسلمانان انگلستان، فعالیت کرده است.
حضرت امام(ره) با نفی تفکر مخالفان صدور انقلاب اعلام کردند: «ما باید در صدور انقلابمان به جهان کوشش کنیم و تفکر اینکه ما انقلابمان را صادر نمیکنیم، کنار بگذاریم». این اندیشه مبتنی بر چه مؤلفههایی قابل تحلیل است؟ اساساً صدور یک تفکر و آرمان ایدئولوژیک بر اساس چه منطقی تبیینپذیر است؟
در این پرسش دو مطلب مطرح است؛ مطلب اول: صدور تفکر و آرمان ایدئولوژیک گرایانه بر اساس چه منطقی استوار است؟
اساساً ایدئولوژیها مرزپذیر نیستند، زیرا ایدئولوژی مبتنی بر مجموعهای از بینشها و ارزشهای کلی است که فراتر از جغرافیا و نژادند، بدین جهت هر گونه تفکر و آرمان ایدئولوژیک به طور ذاتی فرامرزی است. ایدئولوژیهای لیبرالیستی غربی و سوسیالیستی شرقی نیز به دلیل همین طبیعت فرامرزی هیچ گاه در اندرون مرزهای جغرافی یا نژادی صاحبان این ایدئولوژی محصور و محدود نبوده و نیستند.
اما در مطلب دوم که گفتید اندیشه امام(ره) در صدور انقلاب بر چه مؤلفههایی قابل تحلیل است باید گفت: مؤلفه نخست همان است که در بالا اشاره کردیم که ایدئولوژی به طور کلی مرزناپذیر است. مؤلفه دوم، اسلام اساساً پیام و رسالتی جهانی دارد، خدای متعال فرمود: «هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله». طبیعی است انقلابی که مبتنی بر اسلام باشد پیام و رسالتی جهانی دارد و صدور انقلاب به معنای صدور این پیام و رسالت است.
مؤلفه سوم؛ انقلاب اسلامی نهضتی عظیم بود که علیه یک نظام جهانی قیام کرد. نظام شاه بخشی از یک نظام جهانی بود که با مدیریت آمریکا بر سراسر جهان سلطه خویش را گسترانیده بود و قیام علیه نظام شاه قیامی بر ضد این نظام جهانی بود، بنابراین سردمداران این نظام که در رأس آن آمریکاست علیه این انقلاب بیکار نمینشستند و طبیعی بود که علیه این انقلاب با استفاده از همه ابزارهایی که در اختیار داشتند اقدام کنند. هوشمندی سیاسی حضرت امام (رضوان الله علیه) در اندیشه ایجاد سیستم دفاعی مطمئنی برای تداوم انقلاب و قدرت ایستادگی آن در برابر تهاجمهای گسترده پیشبینی شده محورهای قدرت برآمد و بهترین راهبرد دفاعی را در برابر این تهاجمها، تهاجم متقابل تشخیص داد، همان اصلی که در فرمایش بلند امیرالمؤمنین(ع) به آن اشاره شده آنجا که فرمود: «ما غزی قوم فی عقر دارهم الا ذلوا» در خانه نشستن و به انتظار تهاجم دشمن دست روی دست گذاشتن نتیجهای جز خواری و شکست ندارد، از این رو باید دشمن را در پایگاهها و سنگرهایی که در منطقه برای خود فراهم کرده تعقیب نمود و به شکست قدرت شاه و درهم ریختن این پایگاه بسنده نکرد، وگرنه دشمن از هر سو به تهاجم میپردازد و نظام را در خانه سرکوب میکند.
مؤلفه چهارم وظیفه انسانی- اسلامی ملت ایران در برابر مستضعفین جهان و منطقه است که به این اقدام ضرورت میبخشد.
مؤلفههایی همچون استکبارستیزی، آزادی قدس و پدیدهای همچون بیداری اسلامی و خیزش مستضعفین و تقویت محور مقاومت چه پیوند راهبردی- معرفتی با انقلاب اسلامی و صدور جهانبینی حاکم بر آن دارند؟
این مؤلفهها افزون بر اینکه از ماهیت اسلام برخاسته و هویت بنیادین انقلاب را تشکیل میدهد، وظیفهای شرعی و دینی است چنان که در روایت صحیح از رسول اکرم(ص) آمده است که فرمود: «من سمع رجالا ینادی یا للمسلمین فلم یجبه فلیس بمسلم».
نیز روایت صحیح از رسول اکرم(ص) فرمود: «من اصبح لا یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم» و فرمایش امام سجاد(ع) در دعای سی و هشتم صحیفه سجادیه که فرمود: «اللهم انی اعتدز الیک من مظلوم ظلم بحضرتی فلم انصره» و برتر از همه سخن خداوند که فرمود: «و مالکم لاتقاتلون فی سبیل الله و المستضعفین من الرجال و النساء و الولدان الذین یقولون ربنا اخرجنا من هذا القریه الظالم أهلها و اجعل لنا من لدنک ولیاً و اجعل لنا من لدنک نصیرا» (سوره نساء، آیه ۷۵)، افزون بر آن اساساً هر گاه جامعهای نسبت به ظلم و جنایت بر انسانها در سایر جوامع بیتفاوت شود، این روحیه بیتفاوتی موجب میشود که به تدریج حالت بیتفاوتی دامن آن جامعه را نسبت به ظلم و ستمی که درون آن جامعه رخ میدهد نیز بگیرد و جامعه روحیه ظلم و ستمپذیری به خود بگیرد که نتیجه آن به تدریج حاکمیت ستمگران بر آن جامعه و در جامعه انقلابی به معنای پایان انقلاب خواهد بود.
در وصیت امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن(ع) و امام حسین(ع) در آخرین لحظات حیات مبارکش آمده است که فرمود: «کونا للظالم خصما و للمظلوم عونا». نیز فرمود: «والله الله فی الجهاد باموالکم و انفسکم فی سبیل الله و علیکم بالتواصل و التباذل و ایاکم و التدابر و التقاطع، لا تترکوا الامر بالمعروف و النهی عن المنکر فیولی علیکم شرارکم ثم تدعون فلا یستجاب لکم (نامه: ۴۷ نهجالبلاغه).
تعارض مبنایی راهبرد صدور انقلاب اسلامی با مبنای فکری سوسیالیسم و ناسیونالیسم در روابط بینالملل به چه نحوی تبیینپذیر است؟
نه سوسیالیسم و نه ناسیونالیسم از مبالغی منطقی و فلسفی محکمی برخوردار نیستند و اساس تعریف روشنی از این دو واژه حتی نزد آنها که شعار این دو واژه را میدهند وجود ندارد و به تعبیر طلبگی نه مبادی تصوریه این دو مکتب یا جریان برای صاحبان مدعی آنها روشن است و بر پایه استدلال قابل توجهی مبتنی است و نه مبادی تصدیقیه این دو جریان مشخص و از تبیین استدلالی قابل توجهی برخوردار است، از این جهت در عرصه روابط بینالملل راهبردی منطقی و مستدل از این دو طرز تفکر برنمیآید و صاحبان و مدعیان این دو طرز تفکر بر مبنای منافع تاکتیکی خود برنامههای روابط بینالمللی را تنظیم میکنند که در این منافع نیز منافع ملتها منظور نیست بلکه تأمین منافع سردمداران و صاحبان قدرت، محور و اساس است. در اسلام اساس بر اطاعت از فرمان خداست که مصالح و منافع مردم در آن تضمین شده و پیش از همه منافع و مصالح آن دسته که به فرمان خدا عمل میکنند تأمین میشود. در نتیجه رعایت این معیارها منافع سایر ملتها نیز تأمین میشود و اساساً تزاحم و تضاد منافع ریشه در خروج از معیارها، ضوابط و قوانین الهی دارد، در سایه رعایت قوانین الهی هیچ گونه تضاد منافعی به وجود نمیآید بنابراین در صورتی که در روابط بینالملل کشورمان معیارهای انقلاب اسلامی که همان ضوابط شرعی است رعایت شود افزون بر تأمین منافع ملت ما، منافع ملتهای دیگر نیز تأمین خواهد شد.
سه دیدگاه فرصتطلبانه، رادیکال (افراطی) و محافظهکارانه در باب صدور انقلاب اسلامی در میان اهل سیاست وجود دارد. مواجهه امام(ره) با آنها به چه نحو قابل تحلیل است؟ در واقع اختلاف مبنایی این دیدگاهها با دیدگاه امام(ره) چیست؟
در پاسخ به این پرسش به چند مطلب میپردازیم؛ مطلب اول: این سه دیدگاه در تقابل با یکدیگر نیستند بنابراین دیدگاه محافظهکارانه یا رادیکالی با فرصتطلبی میتواند همراه باشد، بسیاری از رادیکالها بر اساس فرصتطلبی به سرعت به محافظهکاری تغییر مواضع میدهند و بسیاری از محافظهکاران نیز بر اساس منافع زودگذر خویش و بر اساس فرصتطلبی به رادیکالیسم و گاهی از نوع بسیار تندش تغییر مواضع میدهند.
مطلب دوم: در تعریف محافظهکاری یا افراطیگری باید معیار مشخصی به عنوان معیار حق و عدل وجود داشته باشد تا بر اساس آن، پیشی گرفتن از آن را بتوان رادیکالیسم نامید و پس افتادن از آن را بتوان محافظهکاری دانست. بر اساس دیدگاه اسلام معیارهای مشخصی برای حق و عدل تعریف شده که به وسیله کارشناسان فقیه تعریف و تبیین میشود. در نظام سیاسی اسلام کارشناسی و نظر فقیه ولی مرجع تشخیص معیار حق و عدل در برنامهها و سیاستهاست. بنابراین هر دیدگاهی که از مواضع رهبری فراتر رود رادیکال و هر دیدگاهی که از مواضع رهبری عقبتر بماند محافظهکار و هر دو دیدگاه از نظر اسلام غیرقابل قبول است، چنان که در متون اسلامی درباره امامان معصوم(ع) که فقهای تعیینکننده مواضع آنهایند آمده است: «المتقدم لهم مارق و المتأخر عنهم زاهق، واللازم لهم لاحق».
اما دیدگاههای مخالف دیدگاه حضرت امام(ره) در موضوع صدور انقلاب چند قسماند:
قسم اول: کسانی هستند که اساساً اعتقادی به اسلام و مبنای فکری امام(ره) ندارند. این دسته از افراد معمولاً از اساس فکری مبتنی بر استدلال محکم و روشنی برخوردار نیستند. قسم دوم: کسانی هستند که به اسلام معتقدند ولی اطلاعی از نظام سیاسی اسلام و فقه سیاسی ندارند و در نتیجه جهل به مبنای فقه سیاسی با امام و دیدگاه ایشان در صدور انقلاب مخالفت میکنند. قسم سوم: کسانی هستند که در مقام ادعا خود را پیرو امام(ره) میدانند اما تحت تأثیر جریانهای فکری مخالف امام(ره) قرار دارند، و دیدگاه امام را در این زمینه تخطئه میکنند یا به نحوی به تحریف آن میپردازند. قسم چهارم: دشمنانی هستند که هدفی جز مخالفت با امام ندارند و کاری به حق و باطل بودن موضع خود یا موضع امام ندارند بلکه به دلیل دشمنی و کینهای که دارند هر جا بتوانند و با هر وسیلهای که به دستشان آید به تخریب و تضعیف مواضع امام و هجوم بر افکار و اندیشههای امام میپردازند. با قسم اول که با اساس اسلام مخالفاند کاری نیست، اگر اهل وجدان و حقیقتجویی باشند باید به تحقیق درباره اسلام و مبانی برهانی و وجدانی آن بپردازند تا حقیقت برای آنها آشکار شود و اگر اهل وجدان و حقیقتجویی نباشند و اهل تعقیب باشند نتیجه تعقیب و دشمنی با حق را در این جهان یا در عالم دیگر دریافت خواهند کرد. قسم دوم را باید به تحقیق درست و مطالعه کافی و احیاناً تحصیل در رشته فقه سیاسی دعوت کرد و چنانچه وقت کافی برای این کار را نداشته باشند وظیفه آنهاست که به نظر فقیهان عادل متخصص و فقه سیاسی عمل کنند که در رأس آنها فقیه ولی امر است که دهها تن از کارشناسان و مجتهدان فقه سیاسی، اعلمیت او را در این رشته بخصوص تأیید کردهاند.
قسم سوم را باید به محکمات مواضع و بینات افکار و نظریات حضرت امام(ره) فراخواند که از همه آنها بینتر و روشنتر اصل ولایت فقیه و ضرورت تبعیت از فقیهی است که طبق ساز و کارهای نظام اسلامی و قانون اساسی آن، برای رهبری انتخاب شده است.
اینکه این دسته از افراد خود را در شناخت نظریات امام(ره) از فقیهی که رهبری جامعه را طبق مبانی حضرت امام(ره) بر عهده دارد، برتر و اعلمتر بدانند پنداری بیاساس و غیرمنطقی است. متأسفانه برخی از این افراد با انگیزههای منافع شخصی به مخالفت با نظام یا سیاستهای نظام و مقام معظم رهبری میپردازند و مخالفت آنها مبنای منطقی و فکری موجهی ندارد.
قسم چهارم که دشمنان انقلاب و نظاماند باید بدانند که مبانی و پایههای این نظام و انقلاب محکمتر و استوارتر از آن است که دشمنی آنها بتواند آسیبی به آن وارد کند، بنابراین صلاح دنیا و آخرت آنان در کنار آمدن با نظام و انقلاب و ترک دشمنی با آن و پیوستن به امواج خروشان ملت مؤمن و انقلابی ایران است که بیش از ۴۰ سال است پای انقلاب و نظام خود ایستاده و پایداری کرده و روز به روز نیرومندتر و پیروزمندتر از پیش، به راه خود ادامه میدهد.
نظر شما